صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد
پشه ای در استکان آمد فرود
تا بنوشد آنچه واپس مانده بود
تا بنوشد آنچه واپس مانده بود
کودکی از شیطنت بازی کنان
بست با دستش دهان استکان
بست با دستش دهان استکان
پشه دیگر طعمه اش را لب نزد
جست تا از دام کودک وارهد
جست تا از دام کودک وارهد
خشک لب می گشت، حیران، راه جو
زیر و بالا، بسته هرسو، راه او
زیر و بالا، بسته هرسو، راه او
روزنی می جست در دیوار و در
تا به آزادی رسد بار دگر
تا به آزادی رسد بار دگر
هرچه بر جهد و تکاپو می فزود
راه بیرون رفتن از چاهش نبود
راه بیرون رفتن از چاهش نبود
آنقدر کوبید بر دیوار سر
تا فروافتاد خونین بال و پر
تا فروافتاد خونین بال و پر
جان گرامی بود و آن نعمت لذیذ
لیک آزادی گرامی تر، عزیز
لیک آزادی گرامی تر، عزیز
تاریخ: چهار شنبه 27 دی 1391برچسب:پشه ای در استکان آمد فرود,لیک آزادی گرامی تر, عزیز,خشک لب می گشت, حیران, راه جو ,,
ارسال توسط اميد علي اسكندرپور
آخرین مطالب